“آورده اندکه پدر جناب مقدس اردبیلی آمده بود از آب جاری مشک را پر کند، دیدسیبی برآب روان است، گرفت و میل کرد. بعدا پشیمان شد که: این سیب البته مالک داشته،بی اجازه او چرا تصرف کردم؟حرکت کرد، مسیر آب را گرفت به بالا، رفت تا رسید به جایی که آب از باغی که درخت سیب داشت بیرون می آمد.صاحب باغ را گفت: |
بقیه در ادامه مطلب
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !