وجاهت و معصوميت او مثال زدني بود. اطرافيانش از وي بسيار تعريف
مي کردند و از ۱۲ سالگي هر يک به نوعي او را براي يکي از نزديکانش در نظر
مي گرفت ولي مادرش از کم سن و سالي او مي گفت و به همه فخر مي فروخت .علي
اکبر پسرعموي بزرگش که البته ۵ سال از او بزرگ تر بود، دلباخته اش بود
وبارها عمو و زن عمو حرف عقد آنها را زده بودند ولي او و مادرش با فخرفروشي
خود را براي آنها مي گرفتند. پريچهر با اين لحظات بزرگ مي شد
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !