loading...
بزرگترین وبلاگ سرگرمی تفریحی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
نرم افزار های مورد نیاز شما 3 278 mohammadjavad77
عیب کتاب 0 205 mohammadjavad77
نمره نسخه اول میهن ایبوک 2 144 mohammadjavad77
آموزش ساخت وبلاگ 0 126 mohammadjavad77
نمره نسخه دوم کتاب 0 224 mohammadjavad77
نمره کتاب 0 368 mohammadjavad77
دیگر مطالب شما 0 222 mohammadjavad77
نرم افزارهای شما 0 262 mohammadjavad77
بازی های شما 0 229 mohammadjavad77
مطالب مورد نیاز شما 0 233 mohammadjavad77
mohammad بازدید : 58 شنبه 31 فروردین 1392 نظرات (0)

از حسن بصرى در حديثى روايت شده: اميرالمؤمنين عليه السلام وارد بازار بصره شد و ديد مردم مشغول خريد و فروشند، پس به شدّت گريست، سپس گفت: اى بندگان دنيا و عمله‏هاى دنياپرستان، روز خود را كه به خريد و فروش تمام مى‏كنيد و شب را در رختخواب به صبح مى‏رسانيد و در خلال اين امور از آخرت غافل هستيد، پس چه وقت براى آخرت زاد و توشه برمى‏داريد و كى به فكر معاد مى‏افتيد؟

!بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 56 شنبه 31 فروردین 1392 نظرات (0)

مرحوم ملا احمد نراقى در اشعارى پر محتوا با بيان تمثيلى، حال غافلان را بيان مى‏كند كه مضمون اشعار به اين صورت است:

اى غافل بى‏خبر! داستان بى‏خبرى و غفلت داستان آن مردى را مى‏ماند كه در بيابانى هولناك شير درنده مستى به او حمله برد.

آرى، كسى كه از خدا و حق دور بماند در بيابان زندگى با صد خطر روبرو مى‏شود. آن مرد براى نجات از حمله شير به چاهى پناه برد كه طنابى در آن آويخته بود، طناب را گرفت و وارد چاه شد و شير هم سر چاه متوقف گشت تا با بيرون آمدن او به او حمله كند

.بقیه در ادامه مطلب

مریم السادات کیش بافان بازدید : 50 پنجشنبه 29 فروردین 1392 نظرات (0)


داستانک قصاب و سگ باهوش !

داستانک قصاب و سگ باهوش, داستان قصاب

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که دورش کند اما کاغذی را در دهان سگ دید.
کاغذ را گرفت. روی کاغذ نوشته بود «لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین». ۱۰ دلار همراه کاغذ بود.
قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت.
سگ هم کیسه را گرفت و رفت.

بقیه در ادامه مطلب

admin بازدید : 61 دوشنبه 26 فروردین 1392 نظرات (0)



به ميدان رفتن حضرت عباس(ع)
مطابق معتبرترين نقلها اولين كسى كه از خاندان پيغمبر شهيد شد،جناب على اكبر و آخرينشان جناب ابوالفضل العباس بود،يعنى ايشان وقتى شهيد شدند كه ديگر از اصحاب و اهل بيت كسى نمانده بود،فقط ايشان بودند و حضرت سيد الشهداء.آمد عرض كرد:برادر جان!به من اجازه بدهيد به ميدان بروم كه خيلى از اين زندگى ناراحت هستم.
جناب ابوالفضل سه برادر كوچكترش را مخصوصا قبل از خودش فرستاد،گفت:برويد برادران! من مى‏خواهم اجر مصيبت‏ برادرم را برده باشم.مي‏خواست مطمئن شود كه برادران مادري ‏اش حتما قبل از او شهيد شده ‏اند و بعد به آنها ملحق بشود.

بقیه داستان در ادامه مطلب...

مریم السادات کیش بافان بازدید : 57 یکشنبه 25 فروردین 1392 نظرات (0)

داستان کوتاه : تغییر نگرش

میگویند در کشور ژاپن مرد میلیونری زندگی میکرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و برای مداوای چشم دردش انواع قرصها و آمپولها را بخود تزریق کرده بود اما نتیجه چندانی نگرفته بود. وی پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زیاد درمان درد خود را مراجعه به یک راهب مقدس و شناخته شده میبیند.

وی به راهب مراجعه میکند و راهب نیز پس از معاینه وی به او پیشنهاد کرد ....

بقیه در ادامه مطلب

admin بازدید : 75 سه شنبه 20 فروردین 1392 نظرات (0)

خلایق هرچه لایق, داستان ضرب المثل

در ادبیات و فرهنگ خود ضرب المثلهای سنجیده و با معنی زیاد داریم (گرچه بسیار هم ضرب المثلهایی هستند که نه تنها مفید نبوده چه بسا بازدارنده و مانع هستند که فعلا کاری به آنها نداریم) به نظر من یکی از بهترینهای آنها همین ضرب المثل است:" خلایق هر چه لایق" در مورد ریشه و فلسفه آن مطالعه نکرده ام، البته به نظرم خیلی هم مهم نیست که چه داستان یا حکایتی پشت آن است، مهم این است که این ضرب المثل فراتر از زمان و مکان است. در مورد همه کس صدق میکند به فرهنگ و قوم خاصی هم تعلق ندارد.هر چقدر زمان به جلوتر میرود صحت و صلابت آن بیشتر نمود پیدا میکند. هر کس به هر جایگاه و مقامی که دست پیدا کرده است لایقش است در واقع خود خواسته است که به آنجا برسد.

بقیه داستان ضرب المثل در ادامه مطلب...
admin بازدید : 65 یکشنبه 18 فروردین 1392 نظرات (0)


ضرب المثل, یك كلاغ ، چهل كلاغ

داستان ضرب المثل یك كلاغ ، چهل كلاغ

ننه كلاغه صاحب یك جوجه شده بود . روزها گذشت و جوجه كلاغ كمی بزرگتر شد . یك روز كه ننه كلاغه برای آوردن غذا بیرون میرفت به جوجه اش گفت : عزیزم تو هنوز پرواز كردن بلد نیستی نكنه وقتی من خونه نیستم از لانه بیرون بپری . و ننه كلاغه پرواز كرد و رفت .

هنوز مدتی از رفتن ننه كلاغه نگذشته بود كه جوجه كلاغ بازیگوش با خودش فكر كرد كه می تواند پرواز كند و سعی كرد كه بپرد ولی نتوانست خوب بال وپر بزند و روی بوته های پایین درخت افتاد .

بقیه داستان این ضرب المثل در ادامه مطلب...


مریم السادات کیش بافان بازدید : 87 شنبه 17 فروردین 1392 نظرات (0)

بنای ضد ایرانی در عراق

داستان ساخت و تخریب بنای ضد ایرانی در عراق + عکس

داستان ساخت و تخریب بنای ضد ایرانی در عراق + عکس

ماجرای نماد ضد ایرانی در بغداد +عکس

«قوس النصر» که با نام «شمشیرهای قادسیه» نیز شناخته می شود در مرکز شهر بغداد به دستور صدام برای نشان دادن پیروزی بر ایران ساخته شد.

بقیه در ادامه مطلب

admin بازدید : 61 جمعه 16 فروردین 1392 نظرات (0)


الاغ, داستان ضرب المثل

يك مرد دهاتي از ده خودش به شهر مي‌رفت تا جنس‌‌ها و چيزهايي كه لازم دارد بخرد براي اينكه پاييز به آخرهايش رسيده بود و محصولش را فروخته بود و پول و پله فراواني همراه داشت از قضا دزدي در كمينش بود و مي‌خواست به او دستبردي بزند.

بقیه داستان ضرب المثل در ادامه مطلب...


تعداد صفحات : 6

درباره ما
این سایت یک سایت سرگرمی تفریحیه و امیدوارم از آن لذت ببرید. اگه سایت مشکلی داشت در قسمت نظرات یا انجمن اعلام کنید. ما حاضر به همکاری با همه ی کتاب های الکترونیکی هستیم. در ضمن اگه خواستین تبلیغاتون با قیمت کم در این سایت قرار بگیره در بخش نظرات اعلام کنید و در آخر برای حمایت ازما در انجمن سایت عضو بشین. باسپاس مدیریت سایت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش وبلاگ بیشتر آپدیت شود؟
    به نظر شما سطح وبلاگ چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3962
  • کل نظرات : 177
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 64
  • آی پی امروز : 149
  • آی پی دیروز : 172
  • بازدید امروز : 1,755
  • باردید دیروز : 499
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,035
  • بازدید ماه : 11,315
  • بازدید سال : 77,010
  • بازدید کلی : 437,227
  • کدهای اختصاصی
    نمایش وضعیت در یاهو

    قالب های وبلاگ


    

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    کد جست و جوی گوگل

    
    وبلاگ

    دریافت کد آمارگیر سایت

    <