از اینکه همسرم اهل دین و اینجور چیزا نبود ؛ ناراحت بودم
برای گردش خیلی جاها بردمت (از سفرهای خارج گرفته تا گردش در اقصی نقاط ایران)
بیا یه بارهم که شده بریم مشهد پابوس امام رضا (علیه السلام)
قبول کرد و رفتیم مشهد
بقیه در ادامه مطلب
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
نرم افزار های مورد نیاز شما | 3 | 278 | mohammadjavad77 |
عیب کتاب | 0 | 205 | mohammadjavad77 |
نمره نسخه اول میهن ایبوک | 2 | 144 | mohammadjavad77 |
آموزش ساخت وبلاگ | 0 | 126 | mohammadjavad77 |
نمره نسخه دوم کتاب | 0 | 224 | mohammadjavad77 |
نمره کتاب | 0 | 368 | mohammadjavad77 |
دیگر مطالب شما | 0 | 222 | mohammadjavad77 |
نرم افزارهای شما | 0 | 262 | mohammadjavad77 |
بازی های شما | 0 | 229 | mohammadjavad77 |
مطالب مورد نیاز شما | 0 | 233 | mohammadjavad77 |
از اینکه همسرم اهل دین و اینجور چیزا نبود ؛ ناراحت بودم
برای گردش خیلی جاها بردمت (از سفرهای خارج گرفته تا گردش در اقصی نقاط ایران)
بیا یه بارهم که شده بریم مشهد پابوس امام رضا (علیه السلام)
قبول کرد و رفتیم مشهد
بقیه در ادامه مطلب
پدرم گفت: محمد تو در آغاز کاري. مراقب باش، هميشه آدم هاي دور و برت خوب نيستند و هميشه بازار با تو خوب تا نخواهد کرد. گفت اين قدر چک و چک بازي عاقبت خوشي ندارد و من تا همين حد که گفتم ضمانت تو را خواهم کرد، بعد از آن آبرو و حيثيت شغلي و خانوادگي و اجتماعي ام را به خاطرت به خطر نمي اندازم. چشمانت را بيشتر باز کن
بقیه در ادامه مطلب
نقشه ام را بارها مرور کردم. مو، لاي درزش نمي رفت. سعي کردم همه چيز را درست پيش بيني کنم تا موقع عملي کردن نقشه به دردسر نيفتم
بقیه در ادامه مطلب.
-آن روز کمي زودتر از سرکار برگشتم. سر راه مقداري شيريني و گل گرفتم تا با مهشيد آشتي کنم. شب قبل دعوا کرده و حسابي از خجالت هم درآمده بوديم. مي خواستم همه چيز را فراموش کنم و مثل آن اوايل، زندگي آرامي داشته باشيم. من عاشق همسرم بودم. روزهاي نامزدي مان بهترين روزهاي عمرم بود. هر دو يکديگر را دوست داشتيم و آرزوي مان اين بود تا آخر عمر در کنار يکديگر باشيم
بقیه در ادامه مطلب
وقتي خدمت سربازي ام تمام شد هيچ برنامه اي براي ادامه زندگي نداشتم. نمي دانستم مي خواهم چه کار کنم. مي دانستم با مدرک ديپلمي که دارم نمي توانم کار مناسبي پيدا کنم. دو روز در نمايشگاه خودروي يکي از آشنايان به عنوان شاگرد کار کردم اما اين کار را دوست نداشتم و روز سوم ديگر سر کار نرفتم
بقیه در ادامه مطلب
مسير خانه تا محل کارم زياد بود و طي کردنش طاقت فرسا. مجبور بودم تابستان و زمستان براي رفتن به سر کار سختي راه را به جان بخرم. سه سالي بود در آنجا کار مي کردم و ديگر خسته شده بودم
بقیه در ادامه مطلب
شاید مقایسه ای که می خوام بکنم مقایسه خوبی نباشه ولی در واقع دختران ماه پیشونی تمثیلی از این مسئله هستند
شما در کارتونهایی که برای بچه ها ساخته میشه شاید به کلماتی چون آهوی پیشونی سفید ویا اسب پیشونی سفید برخورد کرده باشید
بقیه در ادامه مطلب
وقتی اون روز تو باغ همه ی خانومها رو جو گرفته بود و جلوی همه قهقه می زدن و شوهراشون هم بی خیال نشسته بودن و تماشا می کردن وقتی منو هم به جمعشون دعوت کردن ؛ آروم تو گوشم گفتی
بقیه در ادامه مطلب:
جوانکی را دیدم که به سبک فلان مجله می گوید
من کمبود محبت دارم
و کسی را می خواهم که به من محبت کند و باز به سبک همان می گفت:
کسی مرا درک نکرده , کسی مرا درک نمی کند ...
خندیدم در حالی که در درونم طوفانی بود.
آرام گفتم:
برادر تو هنوز ظرفیت خودت را درک نکرده ای
تو خودت را درک نکرده ای ؛ وگرنه محتاج درک دیگران نبودی
و گفتم
بقیه در ادامه مطلب
مطلبی را در مورد اینکه چرا زنان با وجود شوهر داشتن
بزک کرده در منظر عمومی حاضر میشن بدون اینکه شوهرشون اعتراضی بهشون بکنه
نوشته بودیم
که با کمال خوشحالی عزیزی ؛ برخلاف اکثر کامنت گذاران (که با جملات بروزم و اینکه مطلبتون خوبه و ...) با حوصله فراوان
به نقد مطلبمون پرداختند
بقیه در ادامه مطلب
تعداد صفحات : 10