loading...
بزرگترین وبلاگ سرگرمی تفریحی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
نرم افزار های مورد نیاز شما 3 278 mohammadjavad77
عیب کتاب 0 205 mohammadjavad77
نمره نسخه اول میهن ایبوک 2 144 mohammadjavad77
آموزش ساخت وبلاگ 0 126 mohammadjavad77
نمره نسخه دوم کتاب 0 224 mohammadjavad77
نمره کتاب 0 368 mohammadjavad77
دیگر مطالب شما 0 222 mohammadjavad77
نرم افزارهای شما 0 262 mohammadjavad77
بازی های شما 0 229 mohammadjavad77
مطالب مورد نیاز شما 0 233 mohammadjavad77
mohammad بازدید : 68 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
عادت داشتيم بعد از پايان کلاس، با بچه ها جمع مي شديم جلوي بوفه دانشکده و روي نيمکت ها مي نشستيم، گپ مي زديم و چاي مي خورديم. جمع که خودماني مي شد هر کس از آرزوهايش مي گفت. اين که بعد از فارغ التحصيلي مي خواهد چه کار کند. ما دانشجويان رشته عمران آرزوهاي بزرگي داشتيم. يکي مي خواست در مقطع بالاتر درسش را ادامه دهد. يکي از همين حالا با يک شرکت خصوصي براي کار به توافق رسيده بود و ... اما برنامه من با همه آن ها فرق داشت
mohammad بازدید : 60 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
بعد از گذراندن 10 سال زندان که به جرم سرقت برايم بريده بودند، چند ماهي بود که آزاد شده بودم. در زندان سعي کرده بودم با شرکت در کارگاه هاي آموزشي، هم کاري را ياد بگيرم و هم سر خودم را گرم کنم. در زندان تراشکاري يادگرفتم تا حداقل وقتي بيرون آمدم کاري بلد باشم که بتوانم از طريق آن زندگي ام را بگذرانم. ولي وقتي آزاد شدم و چند روز دنبال کار بودم، فهميدم به همين سادگي که من فکر مي کردم نيست. هيچ کارفرمايي به شخص سابقه داري مثل من کار نمي دهد.
mohammad بازدید : 70 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
مينا اهل درس و مدرسه نبود و هر سال به زحمت قبول مي شد. اول مهر مي گفت مي خواهم ترک تحصيل کنم اما با اصرار مادر به مدرسه مي رفت. از بس سيما، خواهر بزرگش را به رخش کشيده بودند ديگر کلافه بود. وقتي کلاس سوم دبيرستان، برايش خواستگاري پيدا شد
mohammad بازدید : 77 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
با الهه در دانشگاه آشنا شده بودم. دختري سرزنده و شاداب که براي تمام زندگي اش برنامه داشت. وقتي از او خواستگاري کردم با رفتاري متين نه جواب رد به من داد و نه جواب مثبت. فقط گفت بايد بيشتر با هم آشنا شويم چون ازدواج موضوع خيلي مهمي است که نمي توان سهل انگارانه درباره آن تصميم گرفت. درباره او با خانواده ام صحبت کردم و آنها هم همه چيز را به عهده خودم گذاشتند. مدتي از رابطه مان گذشت. سعي مي کردم از کارهايش سر دربياورم و وقتي مي ديدم ا
mohammad بازدید : 79 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
وجاهت و معصوميت او مثال زدني بود. اطرافيانش از وي بسيار تعريف مي کردند و از ۱۲ سالگي هر يک به نوعي او را براي يکي از نزديکانش در نظر مي گرفت ولي مادرش از کم سن و سالي او مي گفت و به همه فخر مي فروخت .علي اکبر پسرعموي بزرگش که البته ۵ سال از او بزرگ تر بود، دلباخته اش بود وبارها عمو و زن عمو حرف عقد آنها را زده بودند ولي او و مادرش با فخرفروشي خود را براي آنها مي گرفتند. پريچهر با اين لحظات بزرگ مي شد
mohammad بازدید : 66 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
عادت داشتم شب ها بعد از بازگشت از اداره، چند دقيقه اي در پارک نزديک خانه بدوم. جاي دنج و آرامي که در انتهاي يک خيابان فرعي بود. آن شب هم وقتي خسته و کوفته به پارک رسيدم از استشمام هواي معطر پارک احساس آرامش کردم و انرژي گرفتم. شروع به دويدن کردم. در راه چشمم به زن جواني افتاد که گوشه اي کز کرده بود و گريه مي کرد. نتوانستم بي تفاوت از کنارش رد شوم. ايستادم و سعي کردم او را آرام کنم. گفت گرسنه است و کسي را ندارد. او ترسيده بود
mohammad بازدید : 61 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

من و آذر به طور اتفاقي در يک کتابخانه با هم آشنا شديم. هر دو دنبال کتاب هاي درسي مشترکي بوديم و اين آغاز آشنايي ما بود. اين آشنايي خيلي زود به ازدواج منجر شد و ما عاشقانه همديگر را دوست داشتيم اما اين احساس ديري نپاييد و بعد از يک سال زندگي ما يکنواخت و کسل کننده شد. علت اين يکنواختي و کسالت دنياي متفاوت من و آذر بود. آذر دختر آرام، کم حرف و اهل هنر و کتاب و ... بود و من پسري پرانرژي و فعال و اهل مسافرت و مهماني و

بقیه در ادامه مطلب... .

mohammad بازدید : 62 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

هروقت از زهره مي پرسيدند مي خواهي چه کاره شوي؟ نه به دکتر شدن علاقه اي نشان مي داد و نه مهندس شدن، عاشق پرستاري بود. سال ها در بازي هاي کودکانه نقش پرستار را بازي مي کرد. وقتي وارد دبيرستان شد با وجود اين که همه مي گفتند چقدردر رياضي قوي است، علوم تجربي خواند و وقتي کنکور شرکت و رتبه خوبي کسب کرد بدون مشورت با ديگران که به او تحصيل در رشته هايي چون داروسازي وميکروبيولوژي را توصيه مي کردند رشته پرستاري را انتخاب کرد

بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 46 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)
براي چندمين بار برگه آزمايشگاه را با نااميدي نگاه کردم. با وجود اينکه چيزي از نوشته هايش سردر نمي آوردم اما حرف هاي دکتر هنوز در گوشم بود. او گفته بود بيماري تينا به مراحل پيشرفته رسيده است و اگر به سرعت بستري و جراحي نشود ممکن است براي هميشه فلج شود. با تينا 4 سال بود که ازدواج کرده بودم. کارمند ساده اي بودم و در يک شرکت کار مي کردم. حقوق اندکم کفاف مخارج سرسام آور درمان همسرم را نمي داد
mohammad بازدید : 51 دوشنبه 22 مهر 1392 نظرات (0)

در فروشگاه لوازم خانگي به عنوان فروشنده مشغول به کار بودم و براي اينکه کمک خرجي داشته باشم، شب ها بعد از تعطيلي مغازه با ماشين مدل پايينم مسافرکشي مي کردم. درآمدم بد نبود، اما حسابي خسته مي شدم و بي خوابي کلافه ام مي کرد. باوجود اينکه مي دانستم ماشين مشکل دارد اما هيچ وقت براي تعميرش اقدام نکردم. چون معاينه فني نداشتم، مسيرهايم را طوري انتخاب مي کردم که کمتر در معرض ديد پليس باشم

.بقیه در ادامه مطلب

تعداد صفحات : 10

درباره ما
این سایت یک سایت سرگرمی تفریحیه و امیدوارم از آن لذت ببرید. اگه سایت مشکلی داشت در قسمت نظرات یا انجمن اعلام کنید. ما حاضر به همکاری با همه ی کتاب های الکترونیکی هستیم. در ضمن اگه خواستین تبلیغاتون با قیمت کم در این سایت قرار بگیره در بخش نظرات اعلام کنید و در آخر برای حمایت ازما در انجمن سایت عضو بشین. باسپاس مدیریت سایت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش وبلاگ بیشتر آپدیت شود؟
    به نظر شما سطح وبلاگ چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3962
  • کل نظرات : 177
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 64
  • آی پی امروز : 149
  • آی پی دیروز : 172
  • بازدید امروز : 1,778
  • باردید دیروز : 499
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,058
  • بازدید ماه : 11,338
  • بازدید سال : 77,033
  • بازدید کلی : 437,250
  • کدهای اختصاصی
    نمایش وضعیت در یاهو

    قالب های وبلاگ


    

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    کد جست و جوی گوگل

    
    وبلاگ

    دریافت کد آمارگیر سایت

    <