loading...
بزرگترین وبلاگ سرگرمی تفریحی
آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
نرم افزار های مورد نیاز شما 3 278 mohammadjavad77
عیب کتاب 0 205 mohammadjavad77
نمره نسخه اول میهن ایبوک 2 144 mohammadjavad77
آموزش ساخت وبلاگ 0 126 mohammadjavad77
نمره نسخه دوم کتاب 0 224 mohammadjavad77
نمره کتاب 0 368 mohammadjavad77
دیگر مطالب شما 0 222 mohammadjavad77
نرم افزارهای شما 0 262 mohammadjavad77
بازی های شما 0 229 mohammadjavad77
مطالب مورد نیاز شما 0 233 mohammadjavad77
mohammad بازدید : 62 یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

در یکی از مراسمات عزاداری

مداح قبل از نوحه خوانی
خاطره ای تعریف کرد که بد ندیدم این خاطره را تا جایی که یادمه براتون نقل کنم

مداح میگفت

بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 67 یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

دنبال ردپایی از عزت و مقام زن در اینترنت می گردم

خب معلومه اولین چیزی که به ذهنت میاد مراجعه به سایتهای جستجوگره

بی پرده بگویم

اگر دنبال کلماتی چون سکس یا فحشاء بگردی چه به زبان فارسی چه به زبان انگلیسی

مطالب یا عکسهایی از زنانی خواهی یافت که تن فروشی می کنن

اگه دنبال کلماتی چون دختر یا زن بگردی

بیشتر شامل عکسها و مطالبی هستند که


بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 59 یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

(( تمام زنان و دختران ایران ناموس منند ))



رضا شاه به اتفاق هیئت همراه به ترکیه مسافرت میکنه که تنها مسافرت خارجی رضا شاه بود


وقتی آخر شب بعد از صرف شام و شب نشینی رضا شاه به اتاقش میره


بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 53 یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

حقوق و عيدي آخر سال را که گرفتم، آخرين بخش از نقشه اي که کشيده بودم کامل شد. ماه ها از تصميم ام براي خريدن خودرو مي گذشت و حالا با گرفتن حقوقم، پول کافي براي خريدن خودرو داشتم. از مدت ها قبل حساب همه چيز را کرده بودم. مخارج خانه، قسط هايي که بايد پرداخت مي کردم، شهريه دانشگاه و ... همه چيز طبق پيش بيني پيش مي رفت و حالا زمان آن رسيده بود که با خريدن خودرو از ايستادن در صف اتوبوس و گرفتار شدن در شلوغي مترو راحت شوم


بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 65 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)
کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه "زن و شوهر” یا شایدم یه "خواهر و برادر” یا هر چیز دیگه نشسته بودن.
رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.
بقیه در ادامه مطلب
mohammad بازدید : 49 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

- از ۲۰سال پيش که پدر و مادرم از هم جدا شده اند من و خواهر بزرگترم با پدرمان زندگي مي کنيم. مادرم سه سال بعد از جدايي با مردي که ساکن انگليس بود ازدواج کرد و به آنجا رفت و هر وقت به ايران مي آمد سري به ما مي زد و برايمان لباس ها و وسايل قشنگ مي آورد و من و خواهرم را شيفته زندگي اش مي کرد و پدرم با بزرگواري به هيچ وجه از ملاقات او با ما اعتراضي نمي کرد اما مادرم هميشه گله مند بود


بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 66 شنبه 14 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

قرار بود آخرين حرف هاي مان را بزنيم. ديگر همه چيز بين ما تمام شده بود و اميدي به ادامه زندگي مشترک مان نبود. رويا با رفتارش همه پل هاي پشت سرش را خراب کرده بود و فقط يک راه باقي مانده بود؛ جدايي. مشکلات زندگي ما زماني شروع شد که فکر و خيالات پوچ سراغ رويا آمد. او زن دومم بود و همراه با دختر ۱۶ ساله ام باران با يکديگر زندگي مي کرديم. بعد از فوت لاله من عاشقانه رويا را دوست داشتم و همه تلاشم اين بود که در کنار او و تنها دخترم زندگي خوبي داشته باشم


بقیه در ادامه مطلب.

admin بازدید : 52 پنجشنبه 12 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

خاطرات یک روحانی از همراهی با کاروان دختران دانشجو

این متن خاطره یک روحانی جوان است. تا انتها بخوانید.


سفرهای مشهد مقدسی که من برای بچه های دانشگاه تدارک می دیدم غالبا با استقبال پسران و دختران مذهبی روبرو می شد ولی این بار نمی دانم چرا اینگونه امام رضا بین این همه بچه ها صف اول نماز جماعتی ،این افراد به ظاهر غیر مذهبی و مثلا بی حجاب را طلب کرده بود!

بقیه داستان در ادامه مطلب...
mohammad بازدید : 57 چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

اوضاع مالي ام چندان خوب نبود. در يک خانه کوچک مستاجر بوديم. پدر و مادرم هم دار و ندارشان يک خانه کلنگي بود. آنها ديگر سالخورده شده بودند و وقت استراحت شان بود. دوست داشتم کاري کنم آنها در آسايش زندگي کنند اما دستم بسته بود. يکي از آرزوهايم اين بود که آنها را به سفر مکه يا کربلا بفرستم. هم سن و سال هاي شان هر کدام چند مرتبه به زيارت رفته بودند و پدر و مادرپير من حسرت اين سفر به دل شان مانده بود. من پسر بزرگترشان بودم و نبايد اجازه مي دادم آنها حسرت به دل بمانند. يک روز در بين آگهي هاي روزنامه چشمم به آگهي يک شرکت مسافرتي افتاد


بقیه در ادامه مطلب

mohammad بازدید : 51 چهارشنبه 11 اردیبهشت 1392 نظرات (0)

محمد جعفري - نگراني و اضطراب، يک لحظه رهايم نمي کرد. همه آرزوهايم در گرو گذر از اين مرحله بود. به هر قيمتي که شده مي خواستم به خواسته ام برسم. آن روزها فقط به موفقيت در کنکور فکر مي کردم. پدر و مادرم هميشه امکاناتي که براي تحصيل لازم داشتم رادر اختيارم قرار مي دادند تا در آينده پزشک شوم. يادم مي آيد مادرم از خيلي سال پيش به همه مي گفت مهران قرار است در آينده دکتر شود. روياي خوشايندي بود. اما براي عملي شدن اين رويا بايد از سد کنکور مي گذشتم. وضعيت تحصيلي ام بد نبود اما اعتماد به نفس کافي نداشتم. کمتر از ۶ ماه تا کنکور وقت داشتم. بايد کاري مي کردم. اگر در دانشگاه پذيرفته نمي شدم بايد به خدمت سربازي مي رفتم و معلوم نبود بعد از آن بتوانم باز هم درس بخوانم. به همين دليل با همه وجود به دنبال راهي مطمئن براي موفقيت در کنکور بودم


بقیه در ادامه مطلب.

تعداد صفحات : 10

درباره ما
این سایت یک سایت سرگرمی تفریحیه و امیدوارم از آن لذت ببرید. اگه سایت مشکلی داشت در قسمت نظرات یا انجمن اعلام کنید. ما حاضر به همکاری با همه ی کتاب های الکترونیکی هستیم. در ضمن اگه خواستین تبلیغاتون با قیمت کم در این سایت قرار بگیره در بخش نظرات اعلام کنید و در آخر برای حمایت ازما در انجمن سایت عضو بشین. باسپاس مدیریت سایت
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    کدام بخش وبلاگ بیشتر آپدیت شود؟
    به نظر شما سطح وبلاگ چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 3962
  • کل نظرات : 177
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 64
  • آی پی امروز : 172
  • آی پی دیروز : 172
  • بازدید امروز : 2,298
  • باردید دیروز : 499
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 5,578
  • بازدید ماه : 11,858
  • بازدید سال : 77,553
  • بازدید کلی : 437,770
  • کدهای اختصاصی
    نمایش وضعیت در یاهو

    قالب های وبلاگ


    

    داستان کوتاه

    داستان کوتاه
    Google

    در اين وبلاگ
    در كل اينترنت

    کد جست و جوی گوگل

    
    وبلاگ

    دریافت کد آمارگیر سایت

    <